اساطیر ایرانی
اَساطيرِ ايرانی tīr-e īrānī]ā[as، مجموعهای از باورهای ایرانیان باستان دربارۀ نیروهای آسمانی، پیدایش جهان و انسان و فرجام كار آنها و نیز آداب و آیینهای مرتبط با این باورها.
تقریباً یکهزار سال پیش از میلاد مسیح، زردشت در یکی از نواحی شرقی ایران ظهور کرد و آموزههایی را عرضه داشت که بعدها مجموعۀ آنها به نام خود او دین زردشتی نامیده شد. این دین بسیاری از باورهای کهن، از جمله باورهای اساطیری را در خود داشت و در دورههای بعد باورهای کهن و بیگانۀ دیگری هم وارد آن شد. طی دوران طولانی حیات فرهنگی ایران، در دین زردشتی تحولاتی روی داد و گرایشهایی (مهمتر از همه کیشهای زروانی و مزدکی) در آن پدید آمد. در عین حال، دینهای دیگری هم مستقل از آن وجود داشتهاند (مانند کیش مهر)، یا بعدها پدید آمدهاند (مانند کیش مانوی) که اسطورههایشان در مباحث مربوط به آنها خواهد آمد. از این رو، آنچه در اینجا با عنوان اساطیر ایران میآید، بیشتر باورهای مبتنی بر دین زردشتی رایج، یا به تعبیری راستکیشی زردشتی است که به ویژه بخشهای آفرینش، ایزدان و پایان جهان آن بر پایۀ کتابهای زردشتی بازسازی شده است.
منابع
ایرانیان باستان، همانند دیگر اقوام كهن، دربارۀ جهان، پیدایش و فرجام آن و نیروهای فرا انسانی مؤثر در سرنوشت انسان و جهان، باورهایی داشتند كه بیشتر آنها از منابع باقیمانده از دورۀ باستان یا بقایای آنها در آثار بعدی و همچنین آیینهایی كه تا به امروز در میان مردم باقی مانده است، شناخته شدهاند و اینك تصویری نسبتاً كامل از این باورها در دست است.
بر پایۀ شواهد موجود، ایرانیان باستان یكی از اقوام موسوم به هندوایرانی بودند كه این اقوام نیز به نوبۀ خود به خانوادۀ بزرگ هندواروپایی تعلق داشتند (نک : مالوری، 35-36). در روزگاری در دورۀ پیش از تاریخ، اقوام هندوایرانی دشتهای سرد و یخبندان سیبری را رها كردند و ظاهراً در پی یافتن شرایط بهتر زندگی به سوی سرزمینهای جنوبیتر ــ در آسیای مرکزی امروز ــ كوچیدند و از این منطقه نیز گروهی به سوی هند رفتند و گروه دیگر در فلاتی پراكنده شدند كه بعدها به نام خود ایشان «ایران» نام گرفت؛ سپس در دورهای، به دو گروه هندی و ایرانی تقسیم شدند (کامرون، 138-139؛ نیز نک : بویس، I/ 3-4, 14-15؛ گریزولد، 21-22). اینان باورها و آداب دینی مشتركی داشتند كه بعدها تفاوتهایی یافتند. اما این باورها و آداب در دورهای وارد متون دینی شدند و این واقعه در هند زودتر به وقوع پیوست. از اینرو، منابع دینی هندی كه تا به امروز باقی ماندهاند، آگاهیهای ارزشمندی دربارۀ تاریخ روایی و اساطیری به دست میدهند و این آگاهیها بهویژه دربارۀ اسطورههای ایرانی و خاستگاه شخصیتها و رویدادهای آنها بسیار مهم هستند. در میان آثار هندی، مجموعۀ موسوم به وداها اهمیت بیشتری دارد (بویس، I/ 17-18).
دومین گروه از منابع شناخت تاریخ روایی ایران، از نوشتههای اوستایی و پهلوی و مانوی، و دیگر آثار پراكنده فراهم آمده است. اوستا (ه م)، مجموعۀ متنهای دینی زردشتیان، به خط و زبانی خاص، موسوم به اوستایی نوشته شده، و اکنون شامل 5 كتاب است: 1. یسنها، مجموعهای از دعاها و نیایشهایی است كه در مراسمی عبادی به همین نام (یسن) خوانده میشوند. این متنها خاستگاههای مختلفی دارند و متعلق به دورههای گوناگون هستند. 17 سرودۀ این بخش موسوم به گاثاها (گاتها، گاهان) را که به گویشی کهنتر تعلق دارند، کلام خود زردشت میدانند؛ 2. یشتها، که 21 یشت یا سرود در ستایش ایزدان مختلف را در بردارد؛ 3. ویسپرد، که مجموعۀ نیایشهای ویژۀ برخی از آیینهای دینی است؛ 4. وندیداد، عمدتاً حاوی احكام دینی است؛ 5. خرده اوستا یا اوستای كوچك كه نیایشها و نمازهای روزانه را دارد ( ایرانیکا، III/ 37-40).
بخشهایی از اوستا با شرح و تفسیر آنها به فارسی میانه (پهلوی) ترجمه شده است (نک : تاوادیا، جم ). ترجمه و تفسیر اوستا به فارسی میانه «زند» نامیده میشود. این گروه به همراه شماری از متنهای دینی دیگر و نوشتههای حماسی، تاریخی، جغرافیایی، حقوقی، اندرزی و جز آنها مجموعۀ ادبیات پهلوی را تشكیل میدهند و باید به آنها نوشتههای مانی و پیروانش را نیز افزود كه بهزبانها و خطوط مختلفی نوشته شدهاند (تفضلی، جم ).
از دیرباز، بجز تمدنهای برخاسته از شرق، در سرزمینهای غرب ایران هم تمدنهایی شكل گرفت كه در دورههایی از تاریخ میان این دو گروه رقابتها و رویاروییهایی پدید آمد و به همین سبب، این نویسندگان كه بسی پیشتر از شرقیها به فن نگارش پرداختند، گزارشهایی دربارۀ شرق نوشتند (نك : بنونیست، 5 بب ) که آنها را میتوان در زمرۀ مهمترین منابع شناخت شرق و ایران دانست. کهنترین این اشارهها در کتیبههای میتانی و دیگر نواحی بینالنهرین آمده است (دوشنگیمن، 13) و از دورههای متأخرتر هم گزارشهای نویسندگان یونانی، رومی، سریانی (همگی متعلق به دورۀ پیش از اسلام) هستند که به همراه آثار نویسندگان ایرانی و عرب (متعلق به دورۀ اسلامی) سومین گروه منابع شناخت اساطیر ایران را تشكیل میدهند (نک : هینلز، 22-23).
به اعتقاد پژوهشگران، آنچه نویسندگان ایرانی و عرب در این باره نوشتهاند، به تمامی برگرفته از یك مأخذ كهنتر به نام خداینامه است كه اینك از میان رفته، ولی برخی از این نویسندگان به صراحت به وجود این اثر و بهرهگیری ایشان از آن اشاره كردهاند (كریستنسن، ایران...، 78 ). از جمله كتابهایی كه به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از خداینامه بهرۀ بسیار بردهاند، یكی هم شاهنامۀ فردوسی است که شرح رویدادها و همچنین داستانهای روزگاران پیش از تاریخ ایران را در بردارد و در واقع، این اثر یکی از کاملترین روایتهای تاریخ اساطیری ایران است.
دین کهن
در دورۀ هندواروپایی دو کیش پرستش نیاکان و پرستش موجودات آسمانی وجود داشت که هندوایرانیان هم آن دو را ادامه دادند. آثار کیش پرستش نیاکان را در ریگودا (در قالب پرستش پدران) و در اوستا (به ویژه در اوستای متأخر، در قالب پرستش فرَوَشیها) میتوان دید (گریزولد، 22-23).
درواقع، هندوایرانیانِ نخستین، مجموعهای از آداب و آیینهای دینی داشتند که متأثر از زندگی شبانی آنان، و بیشتر با دو عنصر آب و آتش مرتبط بود. این دو عنصر هنوز هم موضوعات اساسی دین زردشتی به شمار میروند (بویس، 25-27). ستایش این عناصر سبب شکلگیری آداب و همچنین برگذاری آیینهایی شد که در آنها ذکرهایی خطاب به موجوداتی فرا انسانی میخواندند. هندوایرانیان بجز دو عنصر یادشدۀ اصلی، بیشترِ جنبههای اخلاقی و همچنین مظاهر طبیعت را نیز میستودند. برای آیینهای پرستش واژهای به کار میرفت که آن را ایرانیان yasna- و هندیان yajña- میگفتند. این واژهها از ریشۀ فعلی yaj-/ yaz- (قربانی کردن؛ بعدها: پرستش کردن) گرفته شده بودند. در اوستا موجودات و پدیدههای شایستۀ پرستش را yazata- (پرستیدنی) میخواندند که بعداً به صورت واژۀ «ایزد» (ه م) درآمد. واژۀ «یَشت» به معنای نیایش یا پرستش نیز همخانواده با آن است (بارتولمه، 1274-1278, 1280؛ نیبرگ، II/ 225-227؛ بویس، 27- 29).
به اعتقاد هندوایرانیان، یک قانون طبیعیِ حکمفرما وجود داشت که حرکت منظم خورشید، و گردش سال و ماه و خلاصه کل نظام هستی را سامان میداد. هندیان این قانون را ŗta- و ایرانیان زردشتی با واژۀ متناظر آن، aşa- «اشه» (ه م) به معنای راستی و درستی مینامیدند (نك : بارتولمه، 229-238). به باور آنان ستایش و پرستش ایزدان، و درواقع، جلوههای اخلاقی و مظاهر طبیعت، به حفظ نظم جهان و پایداری آن کمک میکرد (نک : ایرانیکا، II/ 694-695). از سوی دیگر، هر آنچه این اصل نظم را میآشفت و نقض میکرد، دروغ (اوستایی/ draoγa- draoga-، سنسکریت- druh) خوانده میشد (بارتولمه، 767-768؛ نیبرگ، II/ 66). بر این اساس، اشه و دروغ دو اصل بنیادین جهان را تشکیل میدادند و باور به این ثنویت در سراسر تاریخ قدسی جهان، از آغاز تا انجام، نمود دارد: پیدایی جهان از این تضاد و تقـابـل است و سپس در مرحلۀ هستـی جهان مادی ــ که عرصۀ اصلی تقـابـل و مبـارزۀ نیکـی و بـدی است ــ این تضـاد ادامه مییابد تا در پایان جهان سرانجام، با از میان رفتن دروغ و اصل بـدی، نظم کـامل بر جهـان ــ کـه دیگـر صرفـاً مینـوی است ــ حکمفرما شود (بویس، I/ 200-201؛ دهالا، 92-93).
نزد هندوایرانیان حفظ این نظم گیهانی، حتى در سطح روابط انسانی، چنان اهمیت داشت که دو ایزد برتر، یکی وَرونه و دیگری میتـره ــ و هر دو بـا لقب سنسکریتی اَسـوره یا اوستایی اَهوره ــ ناظر بر این امر بودند و به سبب نقش مهم آب و آتش در حیات اجتماعی و دینی مردم، ورونه با آب، و میتره با آتش ارتباطی بسیار نزدیک داشت (بویس، 31-32).
گذشته از خدایان مظاهر طبیعت که اهمیت کمتری داشتند، خدایان اصلی هندوایرانیان دو گروه موسوم به اسورهها و دَیوهها بودند. در ریگودا ورونه (خدای آسمان) در رأس گروه نخست، موسوم به خدایان فرمانروا، قرار داشت و بزرگترینِ دَیوهها (خدایان جنگاور) ایندره، خدای جنگ بود (زنر، 37؛ گریزولد، 23؛ خندا، 36 ff.).
بر پایۀ منابع هندی، زمان و گردش روزگار بیپایان بود و تا زمانی که مردمان خدایان را میپرستیدند و با پرستش و برگذاری آیینهای عبادی و نثار قربانی، وظیفۀ خود را در این جهان به جای میآوردند، حرکت جهان بر مسیر درست آن ادامه مییافت و مردم نیز پس از مردن راهی دیار مردگان میشدند، بیآنکه رستاخیز و فرجامی در انتظارشان باشد. اما ظاهراً اندکی پیش از جدایی ایرانیان از هندیان، نخستین اندیشههای مربوط به معاد و زندگی پس از مرگ و پاداش و کیفر روانها شکل گرفت (بویس، 35-37).
زردشت که ظاهراً در اواخر هزارۀ دوم یا اوایل هزارۀ نخست پیش از میلاد مسیح ظهور کرد (نک : دنبالۀ مقاله)، تحولاتی اساسی در باورهای دینی ایرانیان پدید آورد: اهوره مَزدا را خدای برتری معرفی کرد که ایزدانِ تجلیبخشِ نیکیها، زیردست و فرمانبُردار او بودند و خدایان جنگجوی پیشین را هم با عنوان دیوان ویرانگر و تباهکار در برابر آنان قرار داد (گریزولد، همانجا).
تحول دیگر پدید آمده در دین ایرانی، مربوط به تاریخ و عمر جهان بود: بر خلاف باورهای اقوام هندی كه تاریخ جهان را شامل ادواری تكرارشونده و پایانناپذیر میدانستند، ایرانیان باستان برای این تاریخ، چارچوبی زمانی، حتى با مدتی معین، قائل بودند كه بجز رویدادهای سرآغاز جهان، یعنی آفرینش، سرنوشت و پایان آن نیز آشكار است. درواقع، این تصور دربارۀ محدود بودن عمر جهان، در پی کندوکاوهای مردمان باستانی دربارۀ فلسفۀ هستی و آفرینش و لزوم منطقی و عادلانه بودن این روند به وجود آمد. به عبارت دیگر، میپنداشتند که آفرینش جهان میبایستی هدفمند بوده باشد و این هدفمندی ایجاب میکند که سرانجام، حیات جهان روزی به پایان رسد و دستگاه عدالتی وجود داشته باشد که به بررسی عملکرد نقشآفرینان این عرصه بپردازد و آنان را بر پایۀ اعمالشان پاداش یا کیفر دهد. این موضوع یكی از نوآوریهای كیش ایرانی بود كه كوشید برای بسیاری از پرسشهای مردمان در باب هستی پاسخهایی منطقی و عادلانه دهد (بویس، 35، 54).
دو مینو: باور به دو اصل، گوهر یا مینوی نخستین نیكی و بدی، از ازل، یعنی پیش از آغاز زمان، با اصلاحاتی در باورهای ایرانی تداوم یافت و ثنویتی را شکل داد که اساس تفسیر و توضیح تمام پدیدههای مینوی و مادی شد. این دو مینو، چه از نظر زمان و چه مكان در بیكرانگی بودند (هینلز، 68؛ نیز نک : گاتها، 17). بعدها با تكثیر این دو اصل ازلی، موجودات و پدیدههای مینوی و مادی به وجود آمدند و درواقع، با پیدایی آنان زمان و عمر جهان مادی آغاز شد.
تنها اشارۀ موجود در منابع در بارۀ دو مینوی پیش از آفرینش، به بیکرانگی زمانی و مکانی آنها مربوط میشود. در بندهش از دو قلمرو بیکرانه یاد میشود که مرزی از تهیگی (= خلأ)در میانه، آنها را از هم جدا و از اینرو، کرانمند میسازد (ص 33). قلمرو بیکرانۀ نخست در فرازپایه، گاه و جای اورمزد (اوستایی: اَهوره مَزدا)، اصل روشنی و نیکی است که زمانی بیکرانه در آن «همی بود»؛ دیگری، قلمرو تاریکی بیکرانه و در ژرفپایه که اهریمن (اوستایی: اَنگره مینیو)، اصل و گوهر بدی و تباهی، در آن به سر میبرد. بدین سان و بر پایۀ این متن، تنها اورمزد ازلی است و اشارهای به ازلی بودن یا خاستگاه اهریمن نمیشود (نک : شاکد، 227 ff.). با این همه، در یکی از گرایشهای دین زردشتی، زمان که در این دین با نام زُروان (ه م) ستایش میشود، در مرتبۀ اصل ازلی جهان قرار میگیرد و دو مینوی نخستین، اورمزد و اهریمن، از او پدید میآیند.
دیرزمانی که دربارۀ مدت و چگونگی آن آگاهیای در دست نیست، این دو اصل، در قلمروهای خود هستند. اورمزد که پیوسته از او با صفت «همهآگاه» (دارای آگاهی جامع و فراگیر) یاد میشود، از جمله از وجود اهریمنِ پَسدانش (ناآگاه یا دیرآگاه) باخبر است و اینکه پادشاهیِ کامل او و آفریدگانش به تن پسین (نک : دنبالۀ مقاله) ممکن خواهد شد و اینکه اهریمن و آفرینشی كه از پی خواهد كرد، از میان روند و این همه در جهان کرانمند به دست خواهد آمد (بندهش، 34). اورمزد چون در پی آفرینش جهان است، نوری به جهان تاریکی میفرستد و اهریمن که تا این هنگام از وجود نور بیخبر بوده است و اساساً با آن دشمنی دارد، برای نابود کردن آن برمیخیزد. ستیز میان دو اصل نیكی و بدی که سراسر تاریخ جهان ادامه خواهد یافت، از همین نقطه آغاز میشود. اما لازمۀ این مبارزه وجود آوردگاه و عرصهای مادی است كه باید آفریده شود و این كار هم نیازمند زمان است. پس اورمزد و اهریمن برای آغاز مبارزه پیمان میبندند. در پی آن اورمزد برای یافتن مجال آفرینش سپاه خود، دعایی میخواند و با آن اهریمن بیهوش میافتد. بدینسان 3 هزار سال میگذرد (هینلز، 85-86؛ نیز نك : زنر، 248 ff.).
در 3 هزار سال بعد، اورمزد برای نگاهداری جهان روشنی، نخست ایزدان اصلی را میآفریند. هر یك از اینان، موسوم به گروه امشاسپندان (نک : دنبالۀ مقاله) اورمزد را در آفرینش یكی از اجزای جهان نیك یاری میكند و خود نیز نمایندۀ آسمانی و نگاهبان آن میشود. در جهان تاریكی و بدی هم اهریمن به آفرینش میپردازد و برای مقابله با سپاه روشنی، نیروهای خود را كه همچون وی دیوانی ویرانگر و بدكردارند، بهوجود میآورد (نک : هینلز، 70-71؛ نیز ایرانیکا، I/ 933؛ بویس،I/ 197).